خاطرم هست که سالها قبل در مراسم مسجدی که به مناسبت فوت عمه ام در قزوین برگزار شده بود  ، یک روحانی بالای منبر داشتند  صحبت میکردند و اتفاقا خاندان شیری را میشناختند ( خاندانی مذهبی و خوش نام در منطقه بوعلی قزوین که منزل اصلی آنها مکتب الزهرا نام دارد و محل رفت و آمدهای مومنین و رفع نیازهای مالی فقرا و خلاصه خیرین میباشد ) و شروع کردند به تعریف از این خانواده و برکاتش که مقداریش یادم مونده و نقل میکنم :

در روستای ما درمنطقه  بویین زهرا ، دو جور گوسفند داریم. یک نوعش هم از شیرش هم از پوستش هم از گوشتش و..خلاثه به تمم معنا از همه اعضایش میتوان استفاده مرد و برکت دارد اما یک جور هست متا بهش میگیم قتر ghotor که نه برکتی دارد نه شیری نه بچه ای...این خاندان شیری به حمدالله همش برکت هستند برای مردم این شهر !

من که نزدیک منبر نشسته بودم وسط اون عزاداری از دست دادن عمه  ، خدایش خنده ام گرفت و نگاهی به دکتر زواره ای در مجلس کردم دیدم ایشان نیز زیرلبی دارند میخندند و خلاصه دیدم حاج آقا دارند چنان از خاندان ما تعریف میکنند که نیازی به هیچ دشمنی نداریم !!!

بماند که این بهترین خاطره همه فامیل ما از مراسم اون روزهای تلخ است و هوز نقل سینه به سینه میشود اما عموی من که عضو شورای شهر بودند و به نوعی روحانی مجلس را میشناختند حرف جالبی برامون زدند که آقا هر کسی مجهز به ادبیاتیست که توش بزرگ شده است. این روحانی عزیز که قصدش جز خیر و ابزار خلوص نبود اما بزرگ شده روستای فلان در بویین زهراست و در همن چهارچوبی صحبت میکند که مخاطب روستای خودش بفهمد و اتفاقا درست هم حرف میزد با این حساب

حالا من نشسته ام و فکر میکنم محیطی  که من توش تربیت شده ام ،به من دایره ای از لغات و ادبیات و داستانها و تصاویر و تعابیر  میدهد که شاید برای خیلی ها مفهوم باشد و حق دارند بعضی های دیگر که در اتمسفری عالی تر و پیشرفته تر رشد یافته اند با شنیدنش بخندند